امروز سه شنبه , 04 دی 1403
پاسخگویی شبانه روز (حتی ایام تعطیل)
دانلود تحقیق درمورد انديشه سياسي جديد در تفكر هابز
با دانلود تحقیق در مورد انديشه سياسي جديد در تفكر هابز در خدمت شما عزیزان هستیم.این تحقیق انديشه سياسي جديد در تفكر هابز را با فرمت word و قابل ویرایش و با قیمت بسیار مناسب برای شما قرار دادیم.جهت دانلود تحقیق انديشه سياسي جديد در تفكر هابز ادامه مطالب را بخوانید.
نام فایل:تحقیق در مورد انديشه سياسي جديد در تفكر هابز
فرمت فایل:word و قابل ویرایش
تعداد صفحات فایل:48 صفحه
قسمتی از فایل:
- مقدمه
«علوم انساني از تشبيه به علوم طبيعي آغاز كردند و جز اين افقي نميديدند و چارهاي نداشتند. پيروزي و كاميابي علوم طبيعي و در صدر آنها علم فيزيك، در فتح عرصههاي طبيعت چندان كوبنده و دلربا بود كه هيچ كس را دو دل نمينهاد كه علم اگر هست همان علم روشمند طبيعت است و معيار علميت را اگر از جايي بايد وام كرد، آنجا عرصة علوم طبيعي است. جايي كه زانوان كانت در برابر علم نيوتوني لرزيد، و متافيزيك را به خاطر «زايندگي ملعونش» طعن زد و طرد كرد»[1] و ديگر نميشد با عينك متافيزيك به طبيعت نگاه كرد. زيرا كه طبيعت رياضي گونه ديده ميشد.
گسترش غيرمذهبي در عصر ما كه معروف به انفجار شناخت يا پيروزي عقلانيت علمي يا تكنولوژي است،[2] مولود اين انقلاب علمي بود. ذهن انسان قادر است كه عمق و ژرفاي عالم طبيعي را با علم و تكنولوژي يعني با شناخت عملكرد داخلي ملكول و وضعيت فضاي بيروني فيزيك و شيمي بدست بياورد.[3]
بينش علمي مدرن با فروپاشي جهان ميانه همراه شد. به عبارت ديگر، فروپاشي جهان عصر ميانه نه تنها طرز برخورد جديدي از طبيعت بنيادي نهاد، بلكه تلاشها و كوششهاي جديدي را براي فهم از خود نيز مهيا و آماده كرد. از هنگامي كه خداوند ديگر بيواسطه در آفرينش درك نميشد، براي متكلمين و معتقدان ضروري ميباشد، كه به طور كلي تأكيد بيش از اندازهاي بر وحي خداوندي كنند كه كلامش حاوي كتاب مقدس است، وحياي كه تنها براي انسان در ميان همه مخلوقات بدليل توانايي در زبان قابل فهم است. اين گرايش منجر به اين شد تا براي درك آن نگاه هرمنوتيكي يا تفسيري از كتاب مقدس به عمل آورند، اين مسئله در طول رفورم و پست رفورم بوده است.[4]
پس، بينش علمي، در قلمروي تحقيق تجربي است و آن ناشي از تلاشي است تا جهان را چنانچه ما آن را دريافت ميكنيم، بفهميم، پيشبيني كنيم و رويدادهاي قابل مشاهده را تبيين كنيم و قوانين طبيعت را صورتبندي كنيم.[5]
در اينجا به انديشه سياسي قديم ميپردازيم. زيرا كه انديشه سياسي مدرن در برابر آن معنا پيدا ميكند.
4-2- انديشه سياسي قديم
به نظر افلاطون و ارسطو، قدرت سياسي جدا از جامعه نيست. قدرت سياسي يعني جامعه، قدرت سياسي عبارت از كل قدرت جامعه است و تنها به دليل فنوني كه در آن به كار ميرود از ديگر مناسبات ممتاز ميشود. بر طبق اين نظر، بين دولت و جامعه يا اقتصاد و سياست يا اخلاق و سياست يا دين و سياست يا فرهنگ و سياست، فرقي نيست. انسان يعني شهروند، هر فعاليت جامعه يا شهروندان جامعه داراي ماهيت سياسي است. شهروند فقط از راه فعاليت سياسي به اشعه ادعاي خويش تحقق ميبخشد و تنها به بركت سياسي به مرتبه انساني دست مييابد.[6]
در واقع، علم سياست از نظر ارسطو و افلاطون معطوف به تأمين و توسعه فضيلت و سعادت بود. دين، سياست و زندگي از يكديگر جداييناپذير بودند. منصب ديني و روحاني اصلاً منصب سياسي تلقي ميشد. خير فردي از خير جامعه جداييناپذير بود و اخلاق جزء جداييناپذير سياست به شمار ميرفت.[7]
آنچه حائز اهميت است و اين پايان در مقابل آن درصدد تبيين علم سياست جديد ميباشد، اين است كه جامعه و فرايت به هيچ روي به عنوان پديدههاي مجزا مورد شناسايي قرار نميگرفتند. هيچ چيزي سواي دولت - شهر وجود نداشت. حوزه زندگي خصوصي و حقوق و آزاديهاي فردي متصور نبود. افراد تنها به عنوان شهروندان تمام عيار مدعي حقوق بودند و تميز ميان حقوق عمومي و خصوصي قابل تصور نبود. قانون جزئي از مذهب،اخلاق و اصول اداره دولت - شهر به شمار ميرفت. در انديشه قديم، شهر نسبت به فرد اولويت داشت.[8]
پس، انديشه قديم يك انديشه خيهاي بوده است كه در آن نظمي مقدس و قابل احترام ارائه ميشود و هر كس كه هماهنگ با نظم فوق باشد، مصداق راستي است، وگرنه، دروغ تلقي ميشود. در جهان خيهاي به تعبير ونيست، سياست هم جزئي از اين نظم جهاني تلقي ميشود. هم چنانكه خداوند واحد و يگانهاي بر جهان حاكم است، دولتهاي اين جهان نيز ملك حاكم واحدي به شمار ميروند، كه همچون پدر بر خانواده حكومت ميكنند، پادشاه همچون سر در بدن وراعي، رعايا است، به همانگونه كه خداوند نظر مشورتي و با توافق و رضايت مدارج «پايين» خلقت را جويا نيست، پادشاهان اصيل و واقعي نيز نبايد به دنبال كسب رضايت و موافقت اتباع خود باشند.[9]
«بلوم» نيز در رابطه با انديشه سياسي قديم اظهار ميدارد: «از افلاطون تا ماكياول چنين انگاشته ميشد كه نيكمردان، قوانين خوب تدوين ميكنند و اين قوانين خوب به نوبه خود مرداني نيك ميپروراند و از همين جا سعادت عمومي تأمين ميگردد. در اين زمينه آزادي افسري بر تارك نظم افلاطوني بود و خدايان و انسانها در آن سهيم بودند.»[10]
[1] - عبدالكريم سروش: مقدمهي كتاب تبيين در علوم اجتماعي از دانيل ليتل، صراط چاپ اول، 1373، ص هفده.
[2] - Fred R. Dellmayr and thomes A. Mccarthy: Understanding and social inquiry, university of Notre Dame press, p1.
[3] - Ibid, p.1.
[4] - Ibid, p-2.
[5] - Rojer scruton: Ashort history of modern philosophy, from descartes to wittjensfeing Routledge, p3.
[6] - فرانتس نويمان: آزادي و قدرت و قانون؛ گردآوري و ويرايش و پيشگفتار از هربرت ماركوزه، ترجمه عزتالله فولادوند، انتشارات خوارزمي، 1373، ص 44.
[7] - اندرو ونيست: نظريههاي دولت، ترجمه حسين بشيريه، نشر ني، چاپ سوم، 1383، ص 31.
[8] - همان كتاب، ص 32.
[9] - همان كتاب، ص 80.
[10] - ويليام. تي. بلوم: نظريههاي نظام سياسي، ترجمه احمد تدين، ج اول، نشر آران، 1373، ص 8.